Thea فقط 12 سال داشت، وقتی که پدر و برادر محبوبش، Oliver، در سفر دریایی شومشون ناپدید شدن. از اون موقع یاد گرفت تا با بیاعتنایی و زندگی به عنوان شخصی مهم که در حال امتحان مرزهای رفتار قابل قبوله، اون غم رو بپوشونه.
به طور معمول، Thea ستایش میشه و (برادر بزرگش رو) ستایش میکنه، و حالا خوشحاله که برادرش به زندگیش برگشته. ولی به محض اینکه چشم باز میکنه، خودشو برای Oliverی که زمانی آدم خوبی نبود و به فرشتهی نگهبان خانواده تبدیل شده، غیرآماده میبینه - محدود کردن دسترسیش به اون زندگی مرفه که خودش به راحتی از دستش داده بود...و نجات دادنش از وسوسه.
Tommy Merlyn بهترین دوست دوران زندگی Oliver به حساب میاد. یه آدم ثروتمنده (مثل Oliver)، کسی که زندگیش اطراف مهمونیها، نوشیدنی خوردن، معاشرت نا به جا و کلاً خوشگذرونی میچرخه. از اینکه بهترین دوست و همکارش در جرم زندهست بسیار خوشحال شد، Tommy گمان میکنه حالا که Oliver برگشته اون دوران خوشگذرونی دوباره اتفاق میافته. ولی Oliver، بدون شک نسبت به اون موقعی که ناپدید شد فرق کرده، و Tommy کنجکاوِ متحیر، تمایل داره که به زندگی Oliver سرک بکشه و بفهمه که Oliver به چجور آدمی تبدیل شده.
البته، برخلاف Oliver، اون اصلاً تغییر نکرده و در همون حال و هوای سابق خودش به سر میبره.
اینطور که پیداست هنوز هم اونو بهترین دوست خودش میدونه.
پدر Quentin Lance ،Laurel آدم تندخوییه، کاراگاه مصمم شهر استارلینگ، کسی که معتقده عدالت واقعی فقط میتونه از طریق قانون نمود پیدا کنه. در حال حاضر مسئول تحویل دادن پارتیزانی به نام Arrow به قانونه.
همچنین به طور اتفاقی بیزاری دیرینهای نسبت به Oliver Queen داره، اینکه اونو مسئول مرگ کوچیکترین دخترش میدونه. چیزی که اون نمیدونه اینه که دو مردی که توی دنیا بیشتر از هر چیزی ازشون متنفره یه نفرن.